سرویس سیاست مشرق- اولین بار در سال ۶۷، مجموعه مقالاتی با عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» به قلم دکتر عبدالکریم سروش منتشر شد که ذیل مفهوم «تکامل معرفت دینی» به نوعی دنبال کننده پروژه «پروتستانتیسم اسلامی» بود که آغاز آن به نگارش کتاب «مکتوبات کمالالدوله» در ۱۲۸۰ شمسی به قلم میرزا فتحعلی آخوندزاده می رسید.
در تاریخ دو قرن اخیر جهان اسلام کسانی چون سیداحمدخان هندی، علامه اقبال لاهوری، محمد نخشب، علی شریعتی، مهدی بازرگان و محمد مجتهد شبستری بودند که به مانند آخوندزاده، با تاسی از جنبش دینپیرایی مسیحی که توسط لوتر و کالون در اروپا شکل گرفت، به دنبال اصلاح دینی و ایجاد انطباق میان شریعت و مدرنیته و در نهایت ارایه یک اسلام مدرن بودند.
سروش در امتداد مسیری که از آخوندزاده و تا حدی میرزاملکم خان شروع شد و با نامهای پیشگفته امتداد یافت، از اواسط دهه ۶۰ خورشیدی به سمت مفاهیمی چون نسبیت معارف دینی، نقص فهم بشر در درک معارف دینی، عدم اینهمانی دین و ایدئولوژی و فربه شدن دین به واسطه ایدئولوژی و ...به دنبال ایدئولوژی زدایی از دین بود تا به زعم خود، نوعی خوانش مدرن و منطبق با دنیای امروز از اسلام ارایه کند.
واقعیت این است که گرچه چپهای مذهبی در ابتدای انقلاب در تقابل آشکار(در حد تخاصم) با نیروهای موسوم به «ملی-مذهبی» (متجلی در نهضت آزادی و شخص مهندس بازرگان) قرار داشتند، لیکن با گذشت تنها چند سال، یک نوع نزدیکی فکری میان چپ مذهبی و تفکر ملی-مذهبی ایجاد شد که در نهایت در سال ۸۸ به اتحاد راهبردی رسید. به اجمال باید گفت، آن چه که جرقه پروژه پروتستانتیسم اسلامی را در نشریه کیهان فرهنگی زد، تیمی از روزنامه نگاران چپ مذهبی بودند که حدودا در سال ۶۶ از روزنامه کیهان به یکی از نشریات تابعه موسسه کیهان یعنی «کیهان فرهنگی» کوچ کردند. ماشاء الله شمس الواعظین، هادی خانیکی و رضا تهرانی شاخصترین این افراد بودند که از همان سال ۶۴ شروع به آشکار کردن گرایش فکری خود به نهضت آزادی و مهندس بازرگان کردند. مرشد فکری این گروه کسی جز عبدالکریم سروش نبود.
مجموعه مقالات تفصیلی معروف «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش که سرآغاز ترویج نسبیت در معارف دینی و قرائت لیبرالیستی از دین بر مبنای آرای فیلسوفانی چون کارل ریموند پوپر بود، درهمین نشریه کلید خورد. نظریات سروش حلقه وصل چپیهای انقلابی سابق از قبیل شمس الواعظین، رضا تهرانی، رخ صفت، خانیکی و... به اندیشههای مهندس بازرگان و نهضت آزادی بود.
بعد از آشکار شدن تجدیدنظرطلبی و گسست فکری تیم حاکم بر «کیهان فرهنگی» از اسلام سیاسی و نظریه ولایت فقیه، این تیم در سال ۱۳۷۰، با توصیه سیدمحمد خاتمی به دنبال انتشار نشریهای غیرحکومتی رفتند که به طور کامل وقف پروژه تجدیدنظر در مبانی دینی و در یک کلام «پروتستانتیسم اسلامی» شود. از این رو در سال ۱۳۷۰ نشریه «کیان» با مرشدیت و محوریت آراء و افکار عبدالکریم سروش تاسیس شد.
تیم اصلی نویسندگان و مدیران نشریه کیان، چهرههایی چون سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، محسن آرمین، محسن سازگارا، علیرضا علویتبار، اکبر گنجی، هاشم آغاجری و عمادالدین باقی، در سالهای بعد همگی به اعضای اتاق فکر جریان سیاسی اصلاحات تبدیل شدند و تا همین امروز، همچنان نشریه کیان و مباحث مطرح شده در آن، آبشخور فکری آن جریان سیاسی است که به دنبال زدودن ایدئولوژی دینی از حکومت است.
قرار گرفتن شماری از تندترین چهرههای انقلابی چپ همچون حجاریان و علویتبار و تاجزاده که زمانی در تشکیلات امنیتی جمهوری اسلامی مسوولیتهای مهم داشتند، در کنار روشنفکران سکولاری چون آرش نراقی، حسین قاضیان، مرتضی مردیها و مجید محمدی، زیر چتر مفاهیمی چون «توسعه سیاسی»، «اصلاحات دینی» و «سکولاریزاسیون» به خوبی روشنگر وجه سیاسی پروژه فکری عبدالکریم سروش و مریدان و همفکران او بود.
برآیند این رایزنیها، رسیدن به رویکرد توسعه محور (توسعه به سبک غربی) با شیب ملایم بود. به این معنا که، ابتدا باید بستر فرهنگی توسعه در جامعه مهیا میشد. برای تحقق این امر، قرار بود ابتدا از طریق کاستن از وجه ایدئولوژیک دین و تبدیل آن به یک شریعت حداقلی، ذهنیت جامعه ایران به طور کامل از مرحله انقلاب عبور کند، تا بعد در دو حوزه اقتصاد و سیاست، لیبرالیزم از سنخ ترکیه و مالزی و کشورهای جنوب شرق آسیا حاکم شود. این جا بود که تفکر چپ اسلامی سابق بیش از پیش به تفکر مرحوم مهندس بازرگان و طیف ملی-مذهبی نزدیک میشد. نظریهپردازی برای ایدئولوژیزدایی و غیرسیاسیکردن دین، ماموریتی بود که عبدالکریم سروش از چند سال قبل برای خود در نظر گرفته بود. از همین رو سروش تبدیل به قطب معنوی حلقه کیان شد.
سروش، در مصاحبهای که درباره تاریخچه نشریه کیان انجام داد، با صراحت بیشتری از این پروژه پرده برداشت. او گفت:
" نتیجهگیری من از آن بحثها که امیدوارم زمانی منتشر شود، این بود که فقه یا دنیویِ دنیوی است یا اخرویِ اخروی. اما فقهی که جامع مصالح دنیا و آخرت باشد، ممکن نیست. برای رسیدن به این نتیجه، در آن حلقه هفتگی دوستانی که اهل علوم دینی بودند، مشخصا آقای کدیور و مجتبی شبیری، شرکت داشتند. "
در همین راستا، محسن کدیور(از شاگردان قایم مقام معزول رهبری، آیتالله منتظری) این بحث را مطرح کرد که فقه چون از عصمت و علم لدنی خالی است، "وجوب تبعیت ندارد. " یا خود سروش در مجموعه مقالاتی در کیان، "ختم نبوت را مترادف با ختم ولایت" معرفی کرد.
در نهایت، بسیاری از مباحث تئوریکی که اولین بار در کیان مطرح شد، با انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان رییس جمهور و بعدتر، تشکیل مجلس ششم، به دستور کار سیاسی جناح اصلاحات(چپ سابق) تبدیل شد که مصادیق بسیاری را به تفصیل می توان برای آن ذکر است.
به عبارت دیگر، درست در دهه نخست انقلاب، که شور انقلابی و التهابات آرمانخواهانهی ملت، هنوز در اوج بود، در ذیل نهادهای فرهنگی نظام، و در مجموعه رسانهای که تا همین امروز یکی از نمادهای استواری بر ارزشهای اصیل انقلاب است، «نفوذ» در هیات و قالبی متشرع و تسبیح به دست، و با جلوهی دلسوزی برای انقلاب، دستاندرکار پروژهای شد که مسخ و استحاله از درون سیستم را در افق چشمانداز داشت. جالب و قابل تامل اینجاست که سروش از همان اواسط دهه ۶۰، در قالب جلسات تفسیر مثنوی معنوی، بسیاری از جوانان انقلابی و حتی بچه رزمندهها را باب بیان جذاب و استادی خود در لفاظی، پای منبر خود کشید و حتی نوارهای جلسات سخنرانی سروش، در تیراژ بالا، توسط نهادهای انقلابی تکثیر و توزیع می شد، چرا که پیچیدگیهای «نفوذ» از سنخ فرهنگی، آنچنان در لایهها و لفافهای موجّه و جذاب خود را پنهان می کند که تشخیص باطن زشت و گمراهکننده آن تنها از چشمان بصیر برمی آید.
با این حال، معالاسف، آن پروژه پیچیده ظاهرا فرهنگی، لیکن عمیقا سیاسی-امنیتی، تا حد قابل ملاحظهای جواب گرفت و منجر به تاثیرگذاری مسموم بر اندیشه بخشی از بدنهی جمهوری اسلامی شد که بعضا زمانی از قضاء انقلابیون مخلص و مجاهدی بودند، اما تحت تاثیر مشاطهگریهای فکری سروش و دستیاران و موتلفانش، دچار دگردیسیهای عمیق فکری شدند و از اصول و مبانی انقلاب و حتی دین فاصله گرفتند.
در واقع، پروژه فکری عبدالکریم سروش(حسین حاج فرج دباغ)، یک بمبگذاری در ساحت فکری نخبگانی جمهوری اسلامی بود که دگردیسی ذهنی کادرهای نظام را هدف گرفته بود. از دل این پروژه، انحرافات عقیدتی بزرگی چون نفی وجود مبارک حضرت ولیعصر(عج) (در تفکر متاخر اکبر گنجی)، نفی وحیانیت قرآن(تفکر متاخر سروش)، جایگزینی معنویت به جای دین(تفکر متاخر مصطفی ملکیان) یا فتنهسازی امنیتی(تفکر و اعمال مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان و همپالگیهای ایشان) بیرون آمد.
پرده دوم
پس از شکست دو فتنهی بزرگ به فاصله یک دهه، یعنی فتنه کوی دانشگاه در ۷۸ و فتنه سبز در سال ۸۸، طبعاً اتاقهای فکر متشکل از سرویسهای اطلاعاتی کشورهای معارض با ایران و عوامل و سرپلهای داخلی آنها که از زیر ضرب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی (به دلایل مختلف) در امان ماندند یا اصولاً در ۸۸ آشکارا به میدان نیامدند تا زیر ضرب نروند، در طول حدود یک دهه بعد از ۸۸، به دقت نقاط ضعف دو فتنه پیشین را بررسی کردند تا سناریوی بعدی را ترمیم و تقویت کنند. نکته بسیار مهم اینجاست که استحالهیافتگانی که در درون سیستم به زمینهسازی و وقوع دو فتنه بزرگ پیشین یاری رساندند، عمدتا از مریدان و تعلیمیافتگان کتب فکری عبدالکریم سروش بودند.
آنها در بررسیهای خود، به این حقیقت مهم و تعیینکننده رسیدند که بقای نظام در گرداب فتنه طراحی شده و چندلایهی ۸۸، بیش و پیش از هر چیز مربوط به جایگاه «ولایت فقیه» در کشور است. به عبارت دیگر، فتنه ۸۸ هم به دشمنان انقلاب و هم به دوستداران آن، بار دیگر ثابت کرد که «ولایت فقیه» آن سنگر محکمی است که در توفان حوادث انسجام کشور، یکپارچگی ارضی و وحدت ملی را رقم میزند.
از این رو، در سناریوی ضدامنیتی جدید برای ایران، نقش حوزههای علمیه و دستگاه روحانیت بسیار مهم و استراتژیک است، چرا که این بار قرار است از درون گفتمان دینی، هم اندیشه ولایت فقیه را مورد هجمه قرار دهد و هم با ترویج نوعی «شریعت غیرسیاسی» یا «دین غیرحکومتی»، میراث «اسلام سیاسی» حضرت امام (ره) که روح انقلاب اسلامی است، زیر ضرب برود. به بیان دیگر، «آنتی تز» جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در این نگاه، باید از درون خود آن و منبع زایش ایدئولوژیک آن، یعنی حوزهها بیرون بیاید.
برای مثال، در اکتبر ۲۰۱۰، یک کارشناس امنیتی، جفری هالورسون (Jeffry Halverson) استادیار گروه فلسفه و مطالعات مذهبی در دانشگاه کارولاینای جنوبی، مقالهای با عنوان "یک ضد روایت برای حکومت ایران" منتشر کرد که حائز نکات مهمی درباره ذهنیت سناریونویسان نظام سلطه برای نفوذ فرهنگی به درون حوزهها بود.
هالورسون در این مقاله عنوان میکند که" برای موفقیت در برابر حکومت ایران باید روایت کربلا را برای نظام ایران به یک ضد روایت تبدیل کنیم. بدین صورت که "تمامی امکانات خویش را برای یزید معرفی کردن حکومت ایران مورد استفاده قرار دهیم. "
در ذیل همین نبرد «روایتهای آلترناتیو» از اسلام شیعی است که پای برداشتی برداشتی وارونه و به شدت دچار اعوجاج از اسلام رحمانی به میان می آید ... پروژه «اسلام رحمانی» به روایت این جریان، دقیقاً در راستای لیبرالیزه کردن اسلام، ارائه یک اسلام غیرایدئولوژیک و البته تقابل سازی با اندیشه «ولایت فقیه» است.
این روایت، با زیر سوال بردن مفاهیم عمیقاً دینی «تولی» و «تبری» که جزو فروع دین شیعیان است، هر نوع مرزبندی حق و باطل را زیر سوال میبرند و با ترویچ نوعی اسلام به شدت متساهل و متسامح، به تدریج حتی در آیات و روایات مرتبط با عذاب گناهکاران یا قتال با اهل باطل هم تشکیک میکنند. درست همینجاست که به یکباره، چهرههایی چون «سید حسن آقامیری» ، با دانشی بسیار کمعمق و کممایه از اسلام، ولی با لفاظی و مغالطهکاری و البته استفاده کاملا هوشمندانه از بستر شبکههای اجتماعی تبدیل به یک «سلبریتی مذهبی» می شود.
متاسفانه، به هر میزان که انس و ارتباط اقشار مذهبی جامعه، و به ویژه جوانان، با منابع اصیل وحیانی و کتاب حدیث و مفسران حقیقی دین کمرنگتر می شود، فریبندگی و اغواگری نسخههای جعلی در چشم ایشان بیشتر می گردد و احتمال به دام افتادن و گمراهی بالاتر می رود.
اگر پروژه فکری سروش، یک پروژه نخبگانی بود که فهم و جذب در آن محتاج آشنایی حداقلی با مفاهیم فلسفی از نوع معرفتشناسی پوپر، هرمنیوتیک، فلسفه علم و تفاسیر خاص از تصوف و مثنوی مولوی بود، پروژه امثال آقامیری تودههای مذهبی یا نسبتا مذهبی را هدف گرفته و فارغ از پیچیدگیها و مسایل غامض فکری و فلسفی، همچون راحتالحلقوم، گزارههای ساده و سهلالهضم ارایه می دهد که هم جذابیت ظاهری بالایی دارد و هم «نفس اماره» را تشفّی خاطر می دهد. با این حال، با وجود تفاوتها و تمایزات چشمگیر، در ماهیت و در هدف، هر دوی این پروژهها مشابه و همراستا هستند و حول یک مفهوم می چرخند: پروتستانتیسم اسلامی
روحانیتزدایی، مناسک زدایی، تاکید بر کفایت ارتباط شخصی با خدا فارغ از احکام، قداستزدایی از شعائر و نمادهای مذهبی به اسم مبارزه با خرافه، اصالت بخشی به تفسیر شخصی از کتاب مقدس به عنوان تنها منبع ایمان، تاکید بر اصل بودن امور دنیوی و تقریبا حذف تفکر اخروی، تاکید بر بازخرید شدن گناه همه ادمیان توسط مسیح و رستگاری نهایی همه انسانها و زیر سوال بردن بحث عقوبت و مجازات گناهکاران در آخرت، تسلیم کامل در برابر مدرنیته، تکیه و تمرکز بر جهان محسوسات و کنار گذاشتن تدریجی ایمان به غیب و... و. از خصوصیات نهضت پروتستانتیسم مسیحی بود که مقلدان آن در جهان اسلام تلاش کردند در قوالبی چون «اصلاحگری دینی» یا «روشنفکری دینی» یا «نواندیشی دینی» آن را وارد اسلام کنند.
همانگونه که خروجی مسیحیت پروتستان یک «خدای سراسر مهربانی و محبت» است که در نهایت آن اندازه در برابر اعمال بندگان غمض عین می کند که به «بی تفاوتی» می رسد و در نهایت در دوران مدرن از حیات دنیوی انسان بیرون می ایستد، پایوران پروژه پروتستانتیسم اسلامی هم آن اندازه بر صفت رحمانیت خداوند تاکید می کنند که عملا فرقی میان اعمال نیک و بد بندگان نمی بیند و همه را می آمرزد و همه به یک اندازه مشمول رحمتش می شوند و در نهایت مرز میان حق و باطل از میان می رود. این خلاف و مغایر نص صریح قرآن کریم است.
بد نیست به مصادیقی از دعاوی و اظهارات حسن آقامیری رجوع کنیم.
یکی از مهمترین شاخصه های فکری آقامیری حذف خشم و غضب خداوند و عذاب های الهی است، خدای او خدایی است که هر کاری کنی فقط لبخند میزند، در حالی که چنین رویکردی علاوه بر تعارض با عقل، با آیات بی شمار قرآنی و روایات فوق حد شمارش در تعارض است. آقامیری بارها آیات صریح و مبرهن عذاب را در قرآن، «جفنگ» و «دری وری» می خواند:
" یه خدایی براتون درست کردند وایساده آدما رو آویزون کنه، بسوزونه، آب جوش بهشون بده بخورن اینا چرندیاته بهتون میگند! یه مشت دری وریه بهتون میگن"
یا چنین می گوید:
"این خدایی که ما داریم خدا نیست چون قشنگ نیست، خدایی که با یه چماق وایساده اونجا که آقا چوب خدا صدا نداره، تو اول ثابت کن چوب داره بعد راجع به صدا و بی صداییش با هم صحبت می کنیم... خدایی که اون ور آتیش درست کرده، دمیده، تو رو بندازه توش قشنگه؟ میشه دوستش داشت؟ میشه عاشقش شد؟ میشه باهاش رفیق شد؟... کی از یه جلاد خوشش میاد؟ بابا این خدایی که درست کردید جلاده! میگه صد سال تو جهنم از موهاش آویزونش می کنند بعد یه آب چرک و خون جوشیده میدن میخوره به جا آب هر وقت بگه تشنمه"
یا گفته است:
"با خصوصیات خودشون، خدایی که تشنه خونه، خدایی که قربانی میخواد، خدایی که باید براش خیرات ببری، به خاک بیفتی جلوش تا حاجتت رو بده، ولی این نمیتونه خدا باشه، چرا؟ چون قشنگ نیست، چون زیبا نیست، خدا باید زیبا باش. "
این حرفها گرچه در ظاهر قشنگ و برای اذهان سادهپسند جذاب است، لیکن مصداق بارز ناقص کردن دین و تفسیر به رای و مصادره به مطلوب است. بنا بر آیات و روایات صریح و متقن و محکم، خداوند متعال به همان میزان که صفات دایر بر محبت و مهربانی نسبت به بندگان دارد، «شدید العقاب» و «قاصم الجبارین» و «قهّار» نیز هست. از قضاء، خداوند متعال در برابر طغیان و سرکشی بندگان، صاحب «عذاب عظیم» و «عذاب الیم» و «عذاب مقیم» و «عذاب مهین» است.
در مصداقی دیگر، در تفسیر خاص و مندرآوردی آقامیری از واقعه کربلا، تنها چیزی که اهمیت ندارد و اصلا به حساب نمی آید، اهداف قیام حضرت اباعبدالله(ع)، ظلمستیزی و شمشیر کشیدن برای اقامه عدل و داد و عدم بیعت با ظالمین و طاغیان در برابر دین خدا است. او می گوید:
" "امام حسین(ع)، شمر روی سینه اش نشسته بود با چکمه، امام حسین(ع) بهش میگه که به مادرم فاطمه(س) شفاعتت میکنم پاشو برو، نمیگه دستت خشک بشه، خانم زینب اون بالا نفرینش نمیکنه"
این در حالی است که هم آیات کلامالله مجید و هم احادیث و روایات، سرشار از نفرین و لعن ستمکاران و اشقیاء است.
آقامیری در ادامه نگاه تحریف آمیز خود به واقعه عاشورا در یکی دیگر از پادکستهای خود میگوید :
"اصلا اینا - اهل بیت امام حسین علیه السلام - رفتند شام که حال شامیها رو عوض کنند برای نجاتشون! "
او در ادامه نیز جملاتی را بیان میکند تا مخاطب باور کند اهل بیت با میل خود و نه با حال اسارت و در نهایت غم و اندوه راهی شام شدهاند. درحالی که کمتر شیعهای از جسارتها. آزارهای شامیان به کاروان اسراء و جمله معروف امام سجاد علیه السلام را در پاسخ به پرسش یکی از یاران خود که دردناکترین قسمت این سفر را حضور در شام میدانست، نشنیده است.
در واقع، آقامیری، دانسته یا نادانسته، تحت القائات انحرافی، از امام حسین(ع)، تصویری مشابه تصویر تحریفشده از حضرت عیسی(ع) ارایه می دهد که این دروغ بزرگ به او بسته شده که «اگر کسی به سمت راست صورت شما سیلی زد، سمت چپ را هم پیش بیاورید»! تصویری از عیسی(ع) که توسط یهود در طول تاریخ تحریف شد تا توجیهگر ظلمپذیری و انفعال در برابر ظلم و تبهکاری باشد.
آقامیری حتی با ادبیاتی موهن، روایات متواتر و مستحکم از سیره نبی اکرم(ص) را زیر سوال می برد تا وجود مبارک پیامبر را بر همان تصویر تحریف شدهی منفعل از عیسی(ع) منطبق کند:
" تاریخ دست کیا بوده؟ قدرت مندان تاریخ رو مینویسند و تاریخ رو یه جوری مینویسند که بتونن استفاده کنند ازش، اراجیفی تو تاریخ نوشتن...پیامبر(ص) گفت این چهارتا را بکشید بنویس کاتب، برید اینها را بکشید! کی گفته؟ تو کتابه دیگه! اینا اراجیفه، اینا چرندیاته! اینا مزخرفاته! "
نگاه انحرافی او به دین، حتی به جاهای خطرناکی نیز می کشد و به توجیه «انفعال» و «تسلیم» در برابر فرقههای تکفیری نیز می کشد:
" اینها که بچههای خودمان هستند که! اینها بچه مسلمان هستند. روی مخشان کار کرده اند. ۹۹ درصد و نیم آنها اصلا مستضعف فکری هستند اصلا حرف به آنها نرسیده است. کسی با اینها حرف نزده است. مخشان را پر کرده اند از این حرفهای بی ربط و بی حساب و بچه باورش شده است. یک عده سوء رفتارهای ما را هم جمع کرده اند و بهشان نشان داده اند دیگر یقین پیدا کرده است. فکر میکند اگر من را بکشد میرود بهشت. اگر من رو بکشی میروی بهشت من حاضرم این کار را بکنی و به بهشت بروی! هیچ مشکلی من با این موضوع ندارم. "
تو گویی او نه روی منبر یک واعظ شیعه، که در جایگاه موعظه کلیسا نشسته و همان آموزه انحرافی «وقتی کسی به سمت راستت سیلی زد، سمت چپ را هم پیش ببر» را وعظ می کند.
و البته در ادامهی خط پروتستانتیسم مسیحی و دنباله اسلامی آن که به دنبال «احکام زدایی» و حذف مناسک و شعائر است، آقامیری هم از حمله به احکام مسلم و مبرهن اسلامی چشمپوشی نمی کند. به اظهارات او درباره «قصاص»، با همان لحن لمپنی توجه کنید:
" مگه قصاص نیست؟ خب نمیسازه با فطرت!... توی جامعه بخشش حیاته، بخشش واجبه! "
یا این که شمول و تعمیم آیات قصاص را در کلامالله مجید تخطئه می کند:
" و فی القصاص حیات؛ کی؟ کجا؟ تو کدوم جامعه؟ "
این هجمه به احکام شرعی و در واقع حمله به «فقه» (به عنوان دستگاه قانونساز در تشیع که دقیقا ادامه پروژهی قدیمی عبدالکریم سروش است)، با تصویرسازی جعلی و مندرآوردی از نگاه «روشنفکرانه» و «لیبرال» ائمه اطهار به بحث فسق و فجور، تکمیل می شود، تا آن حد که ائمه هدی(علیهم السلام) را زمینه ساز و تسهیلکننده گناه برای گناهکاران معرفی می کند:
" عرق خوره تو مشهد دو، سه روز گیرش نیومد خیلی این در اون در زد، قاطی، از اونهایی که اعتیاد داره به عرق، حالش خراب، از یه چهارراه اومد رد شه، چشش افتاد به گنبد امام رضا(ع)؛ گفت این عرق ما رو جور کن دیگه؛ حالا حالش خرابه ها، میگه رسیدم وسط چهارراه رفیق قدیمی ام منو دید بغلم زد چطوری؛ گفت ببین یه جا بساط جوره بریم؟ این برگشته بود رو به گنبد گفته بود، نه یعنی اینقد آقایی!؟ "
این نوع هجمهی آشکار به حریم معصومین، با بهانههای مخاطبپسندی چون «جذب حداکثری» و «اسلام رحمانی» و امثالهم، آن هم در لباس اهل دین، طلیعه گمراهی و ضلالت است.
از آیات و روایات چنین معلوم می شود که «تزئین» و «تسویل» ( یعنی بد را خوب جلوه دادن و زیبا نمودن گناه و زشتی) جزو شگردها و حیلههای شیطان برای گمراهی مومنین است.
امام علی (علیه السلام) به یکی از یاران خویش به نام کمیل فرمودند:
"به درستی که شیطان تو را فریب می دهد. پس اگر ایشان را اجابت نکردی، به وسیله ی خودت تو را گول می زنند. اینگونه که خواسته ها و تمایلات منفی تو را مثبت و زیبا جلوه می دهند و سپس ظن و گمان تو را به خدا نیکو می دارند تا تو را امیدوار سازند و با این رجا و امید کاذب، تو را به گناه وادار می کنند؛ و حال آنکه جزای معصیت، آتش است. "
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که می فرماید:
"شیطان دائماً کسی را که از اهل بیت ما و از دین ما نیست، در زمره ی ما مطرح می کند و چون مشهور و معروف شد و مورد توجه مردم قرار گرفت، به او حکم می کند که بر ما دروغ ببندد و با این کار ما را تخریب و تحقیر می کند؛ و با رفتن این شخص، دیگری را به این کار می گذارد. "
اما انحراف عقیدتی و نظری حسن آقامیری (به عنوان نماد منبریهایی که برای خدمت به نفس اماره، گناه را بزک می کنند)، شاید به این زودی برای مخاطب عام روشن نمی شد، اگر پازل انحراف او، با سیاهکاری و انحراف عملی تکمیل نمی گردید.
چند ماه پیش بود که برخی از فعالان شیکههای اجتماعی در خارج از کشور، مدارکی از ارتباط و پیوند مستقیم حسن آقامیری با شبکهی قمار، پولشویی و فخشاء در اینستاگرام(به مرکزیت ترکیه) منتشر کردند. بعد از آن بود که رابطه «کاری» این روحانی خلع لباس شده، با برخی «شاخ» های اینستاگرامی آشکارتر شد. افرادی چون تتلو، پویان مختاری، ساشا سبحانی، امین فردین، احلام و دیگر فواحش اینستاگرامی که همه اجزای یک شبکه مخوف قمار، پولشویی و اشاعه فحشاء، مستقر در ترکیه هستند که نه تنها جیب جوانان سادهدل و گمره را با وعده زندگی لاکچری و «عشق و حال» همیشگی خالی می کنند، که دین و ایمان و شرف جوانان و (متاسفانه) نوجوانان را به تاراج می برند. حسن آقامیری دقیقا وظیفه تعریفشده در این منجلاب فساد و ابتذال دارد و آن کشیدن لایهای از توجیه عقیدتی و شبهدینی بر آن، با احکام شیطانی چون «قضاوت نکنید» است.
حالا به خوبی معلوم می شود که شیطان از چه راهها و روشهای جذاب و فریبندهای، رهزن «ایمان» آدمی می شود و او را با خود به قعر گمراهی و سقوط می کشد و اولیاء شیطان در هر لباس و هر قالبی، حتی لباس اهل دین، با تعابیر و تفاسیر ظاهرا جذاب «دینی»، در اعماق وجود انسانها بذر فساد و طغیان می کارند.